روزانه های مدیریت!

ممکن است شما از شکست خوردن نا امید و مایوس شوید ولی اگر امتحان نکنید، فنا خواهید

روزانه های مدیریت!

ممکن است شما از شکست خوردن نا امید و مایوس شوید ولی اگر امتحان نکنید، فنا خواهید

جلب اعتماد مشتری کلید موفقیت شماست

نیاز مشتری را بشناسید، با محصول یا خدماتی آن نیاز را به سرعت و به گونه‌ای حرفه‌ای برآورده سازید و این کار را بلافاصله به دیگران نیز یاد بدهید. خلاقیت و نوآوری را از یاد نبرید و برای هر کاری که می‌کنید دلیلی محکم و مشتری‌پسند داشته باشید. در این مقاله سعی دارم که به برخی پرسش‌های مشابه شما پاسخ بگویم.

 

در تهران و حدوداً در انتهای خیابان بهشتی (عباس‌آباد سابق) فروشگاهی است که در ده سال اخیر پارچه‌ای بر سر در مغازه‌اش آویخته است: «حراج! به علت تغییر شغل ...» آیا باور می‌کنید؟ آیا دیگر اعتماد می‌کنید؟ آیا این راهش است؟

ایجاد اطمینان در مشتریان احتمالی و جلب اعتماد آنان سخت‌ترین کار برای کسانی است که کالا یا خدماتی را برای عرضه در بازار دارند. می‌گویم سخت‌ترین کار است بخاطر آنکه پیش از هر اقدامی در خصوص آن، باید بسیار درباره آن فکر کرد و پس از تعیین استراتژی، تکنیک‌ها و تاکتیک‌هایی را آزمود و نهایتاً با برخورداری از یک ثبات رویه آن استراتژی را به اجرا گذاشت.

جلب اعتماد مشتری راههای مختلفی دارد و با توجه به نوع کالا یا خدماتی که ارائه می‌کنید، می توانید استراتژی‌های مختلفی را به کار برید. اما یک سری از کارها به نوع کالا یا خدماتی که ارائه می دهیم بستگی ندارد و به نوعی جزو اصول ایجاد اطمینان در مشتری و جلب اعتماد او به شمار می آید. در مقاله دیگری - که در همین بخش فارسی سایت آرشیو شده است برخی از آن اصول را برشمرده‌ام و بارها به این نیز اشاره کرده‌ام که بهترین کاسب‌های ما آن را به صورتی سنتی آموخته‌اند و خیلی سریع و حرفه‌ای به فرزندانشان این را آموخته‌اند و برای همین هم بسیار موفق بوده‌اند: اینترنت را به آنان بدهید و خواهید دید که ظرف چند هفته تجارت الکترونیک را هم رونق خواهند بخشید.

در این مقاله می خواهم تنها به یکی از راههای ایجاد اطمینان و جلب اعتماد مشتری بپردازم:

دلیل قانع کننده و مشتری پسند!
برای هر چیزی که به مشتری می‌گویید یک دلیل قانع‌کننده داشته باشید به طوری که مطمئن هستید که او حرف شما را باور می کند. برای اینکه شما پیش از اینکه بخواهید این استراتژی را در پیش بگیرید، لازم است که خیلی خوب درباره آن بیاندیشید و آن را از زوایای مختلف بسنجید و امتحان کنید. خودتان را جای مشتری بگذارید: «آیا خودم این حرف را باور می‌کنم؟» ببینید که بسادگی می‌توانید خودتان را و کلاه‌تان را قاضی کنید: «آیا من خودم این حرف را باور می‌کنم؟» با این شیوه، مطمئن باشید که اگر خودتان، حرف خودتان را باور کنید از هر لحاظ، مشتری شما نیز حرف شما را باور می‌کند و به این ترتیب شما یکی از راههای جلب اعتماد مشتری را آموخته‌اید. حال اجازه دهید که یک مثالی بیاورم: من فروشگاهی دارم که در آن می‌خواهم روی همه کالاهای آنالوگ،
۵۰ درصد تخفیف بدهم و برای این کار تا پایان ماه مهلت گذاشته‌ام، - دلیل این کار کاملاً روشن است، همه‌ی کالاهایی را که ارائه می‌کنم دارند دیجیتال می‌شوند و من باید هرچه زودتر و بیشتر جلوی ضرر را بگیرم - اما از طرف دیگر می خواهم روی برخی از انواع دوربین‌های دیجیتال هم ۵۰ درصد تخفیف بگذارم! در اینجا مشتری تعجب خواهد کرد و حس کنجکاوی‌اش به او می‌گوید لابد خراب از آب درآمده می‌خواهد از شرشان راحت شود یا اینکه از شما بپرسد چرا؟ به چه علت؟ چرا حالا؟ این مارک؟ و ... در اینجاست که شما باید دلیل قانع کننده داشته باشید و اگر حرف و پاسخ بی ربط بدهید مطمئن باشید که اعتماد مشتری‌تان را برای همیشه از دست داده‌اید. اگر بگویید که برای تغییر شغل روی این نوع اجناس دیجیتالی تخفیف می دهید و بعد چنین تغییر شغلی هیچگاه رخ ندهد، چه اتفاقی می افتد؟ اما حالتی را در نظر بگیرید که شما حقیقتاً برای این تخفیف دلیل قانع کننده دارید، شما به مشتری می گویید: «می‌دانید؟ ما در چند ماه اخیر فروش خوبی نداشته‌ایم و باید بتوانیم اجاره مکان و حقوق بچه‌ها (کارکنان) را سر ماه و به موقع پرداخت کنیم و ... ببینید که اگر فروشگاه شما پیش فروشگاههای همسایه معروف به عدم پرداخت سر ماه و به موقع حقوق کارکنانش باشد، بار دیگر اعتماد مشتری‌تان را برای همیشه از دست داده‌اید و او دیگر از شما خرید نمی کند.

در ایران متاسفانه و معمولاً بازاریاب‌های ما و فروشندگان ما یک استراتژی بیشتر یاد نگرفته‌اند و به قول خودشان : «همین ما را کفایت می کند و بس است و بیشتر از این هم نمی خواهیم!» - ببینید این غلط است که ما بگوییم می‌خواهیم «مشتری» به ما اعتماد نکند! این مشتری نشد، که نشد، می رویم سراغ یکی دیگر! فروشندگان ما راه را به خطا می‌روند وقتی مشتری را دست کم می‌گیرند دیده اید که اکثراً درست و حسابی جواب مشتری را نمی‌دهند، یا جوابهای سربالا می دهند، دلایل الکی، بی سر و ته و بی محتوا تحویل مشتری می‌دهند و به اصطلاح مشتری را سنگ قلاب می‌کنند. بعد می‌نشینند توی مغازه‌هایشان و از نبودن مشتری و وضع بد اقتصادی و تورم و دولت و مجلس و غیره شکایت می‌کنند! و این در حالی است که آنها که رمز و رموز کار را بخوبی می‌دانند به قول خودمان آرام آرام یکی شان را دو تا می کنند و دو تایشان را چهار تا و حسابی پول در می‌آورند و پس از مدت کوتاهی می‌بینید که فروشگاهشان هی بزرگتر و بزرگتر می‌شود و شعبه‌های گوناگونی این طرف و آن طرف باز می‌کنند. در عین حال، عده‌ای چون خود را در این میدان رقابت شکست خورده می‌بینند حرف و حدیث را پشت سر اینها آغاز می‌کنند: «نه بابا فلانی پشتش محکمه به فلان شخصیت و بهمان وزیر و وکیل و ...» از اینجاست که به کار و اهمیت دادن به مشتری به عنوان یکی از عوامل موفقیت در کسب و کار، بازار شایعه و بدگویی و زیرآب زدن و چوب لای چرخ گذاشتن‌ها داغ می‌شود!

وقتی دلیلی قانع کننده و باورکردنی داشته باشیم، مشتری هم خودش را جای فروشنده می‌گذارد و این رابطه که به مرور مستحکم شود، اعتماد مشتری جلب می‌شود و این اعتماد به باور و یقین مبدل می‌گردد. یک اشتباه می‌تواند تمام باورها را به شک و بعد بی اعتمادی مبدل کند و فروشندگان ما باید خیلی مراقب این نکته باشند.

جلب اعتماد مشتری روی اینترنت، کاری بس مشکلتر است چرا که ارتباط رو در رو نیست و شما باید از طریق کلمات و جملات و عکس‌ها و صفحات و اطلاعات و پاسخگویی به موقع به نامه‌ها و نیازها و تسهیل سفارش و تحویل فوری و نمایش توصیه‌نامه‌ها و ارائه ضمانت‌نامه‌ها این حس را در مشتری یا مشتری‌های احتمالی خود بوجود آورید.

آنچه در این مقاله کوتاه آوردم یعنی «ارائه تنها یک دلیل قانع کننده به مشتری به عنوان یکی از کلیدهای موفقیت در جلب اعتماد او» تنها یکی از راههای جلب اعتماد مشتری است، در سمینارهایم راههای بیشتری را به دوستانی که در جلساتم شرکت می‌کنند ارائه می‌دهم که موفقیت ایشان را در کسب و کارشان تضمین کرده است.

شنا با کوسه‌ها - بدون آن‌‌که زنده بلعیده شوید


شنا با کوسه‌ها - بدون آن‌‌که زنده بلعیده شوید
آخرین کلام در: بازاریابی، معامله، مذاکره، ایجاد انگیزه و مدیریت

نویسنده: هاروی مک‌کی - مترجم: محمدرضا آل‌یاسین

اشاره:
فردی زمانی گفت: مردم به سه گروه تقسیم می‌شوند. آن هایی که موجب می‌شوند تغییر اتفاق بیفتد. آن‌هایی که به تماشای تغییرات می‌نشینند و آن هایی که حتی نمی دانند تغییراتی در‌حال رخ دادن است. هاروی مک‌کی از جمله افرادی است که واقعا می‌داند چگونه تغییر ایجاد کند. هر فردی که در امور تجاری دست دارد از خواندن این کتاب بهره می‌برد.

شما همیشه اخبار خوب را دریافت می‌کنید؛ مهم آن‌است که اخبار بد چقدر سریع به دست‌تان می‌رسد
یک مدیر توانا اولین کسی است که در سطح شرکت از اخبار خوب با خبر می‌شود. اما مدیر برجسته و ممتاز نخست از اخبار بد مطلع می‌گردد. تردیدی نیست که هیچ‌کس نمی‌خواهد برای مدیرش حامل اخبار بد باشد. زیرا او نخستین فردی خواهد بود که باید با صدای بلند، لحن کلام خشن و طعنه آمیز و ژست‌های خشم‌آلود مدیرش روبه‌رو شود. بنابراین اگر صاحب منصب هستید بکوشید هنگام شنیدن اخبار بد خونسردی‌تان را حفظ کرده و بر اعصابتان مسلط باشید تا کادر و افراد جرات انتقال اخبار بد را به شما داشته باشند. آنان باید به این باور برسند که شما با بلندنظری به حل و فصل مسایل پرداخته و در مقابل  دشواری ها خم به ابرو نمی‌آورید. درغیر این صورت به خاطر کتمان و لاپوشانی نقاط ضعف، کم داشته ها و نارسایی‌ها وخیم‌تر شده و به نقطه بحرانی می‌رسد، و کارمندتان سعی می‌کند پیش از مطلع شدن‌ شما آن مساله را حل‌و فصل کرده و برای حفظ اعتبارش آن مساله را از شما مخفی نگه دارد.

مالکیت یک درصد از هرچیز از مدیریت صد‌در‌صد آن چیز ارزش بیشتری دارد
یکی از خصوصیات بارز مدیران شرکت‌های بزرگ آن‌است که دوست دارند در کارشان مستقل باشند، کسی از کارشان سردرنیاورد، پرسشی را مطرح نکند و به آنان نگوید چه کنند. برای مدیر یک شرکت هیچ‌چیز سخت‌تر و گزنده‌تر از آن نیست که بر سازمان تحت تصدی‌اش کنترل نداشته باشد و با آداب و اصولی که دیگران وضع می‌کنند مدیریت کند.
ولیکن بایستی بدانید که در هر کسب‌و‌کار بازار چنان تغییر کرده که بسیاری از تولیدات و خدماتی که چند سال پیش به طرزی موفقیت‌آمیز مطابق سلیقه مصرف‌کننده بود و نیاز او را بر‌می‌آورد امروزه به کار نمی‌آید. از سوی دیگر هیچ مدیری صرفه‌نظر از میزان استعداد و ابتکارش هرگز نمی‌تواند در تمام زمینه‌های حرفه‌اش به مرحله تسلط برسد و به تنهایی آن ها را اداره کند.
او باید ضمن کسب مهارت‌های تازه افرادی را به همکاری بطلبد که زیروبم کار را می‌شناسند و قادرند با تجهیزات مدرن و پیشرفته و بازارکاری که مدام درحال تغییر است هماهنگ شوند.حتی نیرومندترین مدیران هرگز تمام قدرت را در دست نمی‌گیرند و تمام اختیارات را در خود متمرکز نمی‌کنند.

جمع آوری اطلاعات دربارة مشتری
شناسایی مشتری از اهمیت خاصی برخوردار است. احتمالا شما نیز مسایلی را که در اثر عدم شناخت مشتری به‌وجود می‌آید را تجربه کرده‌اید. شما با علم و آگاهی درست درباره مشتریانتان قادرید قلمرو فروش، مدیریت، مذاکره و رقابت را به‌طور کامل تحت سیطره و نفوذتان درآورید. تنها کافی‌است اطلاعات و آمار مشتریان احتمالی‌تان را که قصد دارید به خرید کالای خود ترغیب‌شان کنید جمع‌آوری کنید. شاید فکر کنید که جمع‌آوری این اطلاعات کار کمی دشواری‌ است ولیکن این کار از آنچه تصور می‌شود آسانتر است. مشتریان مشتاقانه اطلاعات و اهداف شان را با شما در میان می‌نهند.
پرسشنامه شرح حال مشتریان تنها برای فروشنده یا بازاریاب مفید و ارزشمند نیستو این کسان نیز مانند سایر افراد ممکن است روزی کارشان را ترک کنند. طراحی و کاربرد این پرسشنامه به‌گونه‌ای است که با استعفای کارکنان، اطلاعات و آمار مشتریان به خارج از شرکت راه پیدا نمی‌کند. بعلاوه فروشندگان جایگزین می‌توانند در مدتی کوتاه با مرور این پرسشنامه با مشتریان آشنا شده و سررشته کار را به دست آورند.

آگاهی از خصوصیات مشتریانتان به اندازه آگاهی از خصوصیات کالایتان اهمیت دارد
شناخت مشتری یعنی‌اینکه بدانید مشتری واقعا چه خواسته‌ای دارد. او طبعا به‌جز دریافت کالای شما، خواسته های دیگری نیز دارد. چیزهایی نظیر احترام، تایید، توجه، قابل اعتماد بودن، سرویس‌دهی سریع، دوستی، احساس عظمت و ابهت، کمک و مساعدت و سایر چیزهایی که ما به عنوان انسان بیش‌از سرمایه، تجارت و بازاریابی به آن اهمیت می‌دهیم.

 رقبایتان را بشناسید
آگاهی از اوضاع و شرایط رقبا به اندازه آگاهی از موقعیت مشتری اهمیت داشته و در رئنق کسب‌و‌کارتان نقش عمده و موثر به عهده دارد. بازاریابی و رقابت هم مانند سایر موارد نسبت به گذشته تغییر کرده‌است. در این رقابت کارفرمایان شرکت ها چشمان شان را به شرکت‌های پیشرو می‌دوزند و به محض مشاهدة پیشرفتی از سوی آنان استانداردهای‌شان را ترقی می‌دهند تا از قافله عقب نیفتند.
رقابت با همکاران لازمه زندگی حرفه‌ای است. مگر این که شما محصول منحصربه‌فردی داشته باشید. وقتی به‌منظور سبقت از رقبایتان با مشتری احتمالی به گفتگو می‌نشینید باید از اوضاع و شرایط شرکت رقیب آگاهی کامل داشته باشید، به برتری‌های شرکت خودتان تاکید کنید و برای چه ها، چطورها و چراهای احتمالی جواب صریحی داشته باشید.

تحت‌تاثیر نام و آوازه رقبایتان عقب‌نشینی نکنید
ون چازوتیز، کارشناس مشهور استراتژی نظامی می‌گوید فرماندهان بی‌لیاقت به خاطر برآورد بیش‌از حد قدرت دشمن، ابتکار عمل‌شان را از‌دست می‌دهند. شرکت های آی.بی.ام و جنرال موتور به رغم کاستی‌های اساسی‌شان سال‌ها ارباب و حکمران بلامنازع صنعت بودند. شرکت هایی که برای تصاحب سهم بیشتری از بازار با آن ها رقابت می‌کردند درواقع رقیب‌شان نبودند، بردگانی بودند که تنها از پس‌مانده غذای ارباب‌شان ارتزاق می‌کردند.

درآمد شما با ارزشی که به خود می‌نهید نسبت مستقیم دارد
شگفتی‌آور است که بعضی افراد در برابر موفقیت از خود مقاومت نشان می‌دهند. این کسان می‌توانند در حرفه‌شان موفق باشند. اما خود را دست کم گرفته و از کنار فرصت‌های گوناگونی که سر راه‌شان قرار می‌گیرد بی‌تفاوت می‌گذرند. غافل از این که خودشان مولد این وضعیت ناگوار هستند. براین اساس مادامی که دچار کم خودبینی باشید و خود را زبون و حقیر بپندارید در پیله اندیشه‌هایی که به دور خود تنیده اید باقی‌مانده و رکود شدیدی را بر زندگی خود حاکم خواهید کرد. جهان لبریز از نعمت و ثروت و فراوانی است و شما برحسب انتضارتان از این خوان گسترده بهره می‌برید.

ارزش واقعی یک کالا در روند فروش آن تاثیر ندارد. مهم ارزشی است که افراد برای آن درنظر می‌گیرند.
وقتی خود را سر و پا مشتاق و طالب نشان می دهید و امتیازهای غیر واقع بینانه ای برای یک طرح یا کالا درنظر می‌گیرید، مشتری دچار تردید شده، پس می‌زند و از معامله منصرف می‌شود.
بین بازاریابی و فروشندگی فرق است. تعریف من از بازاریاب کسی نیست که مشتری را به خرید کالا ترغیب کند. هرکسی با سرهم کردن چند عبارت دربارة قیمت و زمان تحویل کالا می‌تواند نظر مشتری را جلب کرده و سفارش دریافت کند. بازاریاب موفق کسی است که یک مشتری را که سال ها با فردی دیگر کار می‌کرده به اردوگاه خود جذب کرده، از او سفارش بگیرد، او را به مشتری وفادار تبدیل کند و سفارش‌های بعدی را نیز پی‌در پی دریافت کند.

ثروت سریع

سیستم ثروت ‌سریع برای کسانی است که از قبل صاحب کسب‌و‌کاری هستند، برای کسانی که می‌خواهند صاحب کسب‌و کاری بشوند و برای کسانی است که درحال حاضر شغلی دارند، اما به دنبال این امنیت هستند که «بدانند» اگر کارشان را ترک کنند یا کارشان آن‌ها را ترک کند، می‌توانند در زندگی بر روی پای خودشان موفق باشند! برای هرکسی است که از تقلا برای پول خسته شده و می‌خواهند یک‌بار برای همیشه به آزادی مالی برسند.

اصل قدرتمند

بایست خودتان را در جای مناسب برای ثروت قرار بدهید.
کلید کار، در جای مناسب قرارگرفتن است. بایست خودتان را در جای مناسب برای ثروت قرار بدهید. خیال‌پردازی درباره اینکه با استخدام‌ شدن در یک شغل، یک میلیون‌دلار به‌دست بیاورید، مثل این‌است که سعی کنید از وسط صحرا، اقیانوس را ببینید.
اگر شما یکی از آن معدود افرادی هستید که پول شان را جمع می‌کنند و در بانک می‌گذارند تا سود به آن تعلق بگیرد، خوب‌است؛ اما به اندازه کافی خوب نیست! نرخ بهره فعلی در پایین‌ترین سطح است. بنابراین داشتن کسب‌و‌کار خودتان به عنوان آخرین دژی باقی می‌ماند که ایجاد ثروت، به‌خصوص به سرعت، هنوز در آن ممکن است. من هم مثل خیلی افراد دیگر، هرچیزی را برای رسیدن به  موفقیت امتحان کرده‌ام. درواقع من صاحب 17 کسب‌وکار مختلف بوده ام.
مسیر شغلی کسب‌و کارهای اولیه من فاجعه بود. پولی که از دست‌دادم بیشتر از پولی بود که به‌دست‌آوردم. اما به یک چیز همیشه اعتقاد داشتم، این‌که موفقیت یک مهارت آموختنی است.

موفقیت یک مهارت آموختنی است
هر کتابی را می‌خواندم، هر برنامه صوتی‌ای را گوش می‌دادم و به هر سمینار موفقیتی که پیدا می‌کردم می‌رفتم. همانطور که انتظار می‌رفت، شرایط شروع به عوض‌شدن کرد.در پول درآوردن وارد شدم. ولی همچنان هزینه‌ها زیاد بود باید انتخاب می‌کردم: خیلی بیشتر دربیاورم یا با خیلی کمتر زندگی کنم. اینجا بود که تصمیم گرفتم یک میلیونر بشوم.
یک آشنای مولتی میلیونرم مرتب به من می‌گفت « اگر کسی دارد بهتر از تو نتیجه می‌گیرد، به خاطر این‌است که چیزی بلد است که تو بلد نیستی.» تصمیم به یادگیری هرچه بیشتر گرفتم و شش‌ماه بعد را وقف تحلیل ترفند‌ها و روش‌های بزرگترین کارآفرین های دنیا کردم، کسانی که به موفقیت‌های بزرگ و به موفقیت های سریع می‌رسیدند. ده قدم حیاتی را مشخص کردم که تقریبا در تمام کسب‌و کارهایی که به‌سرعت موفق شده بودند، آن ها را مشترک داشتند. اسم این سیستم را «ثروت سریع» گذاشتم و آن را امتحان کردم. نتیجه کار حیرت‌انگیز بود.
سیستم ثروت‌ سریع برای من یک معجزه مالی ایجاد کرد و می‌تواند برای شما هم ایجاد کند.

اصل شماره 1 ثروت سریع: یک ذهنیت ثروت سریع ایجاد کنید
برای داشتن یک ذهنیت ثروت‌ سریع باید به این دو گفته اعتقاد داشته باشید: 1. به سرعت پولدار شدن ممکن است.  2. به سرعت پولدار شدن برای شما ممکن است.
در مورد «سریع پول درآوردن» بدبینی زیادی وجود دارد. قبلا جامعه به کسانی که می‌خواستند سریع ثروتی ایجاد کنند، لقب «خیال‌پرداز»، «حریص» یا «کلاهبردار» می‌داد. اما چندین هزار نفر، از جمله خود من، به سرعت و به‌طریق قانونی پولدار شده‌اند. واقعیت این‌است که همین حالا بهترین زمان در طول تاریخ است که در کسب‌و‌کار خودتان ثروت ایجاد کنید. امروز دارایی‌های بیشتر و بیشتری دارد با سرعت برق و به روش‌های کاملا منطقی به وجود می‌آید.
دنیا دارد به سرعت تغییر می‌کند، تکنولوژی، بازار، سلیقه مردم همه دارد به سرعت تغییر می‌کند. تغییر فرصت ایجاد می‌کند! تغییر سریع فرصت سریع ایجاد می‌کند.

همیشه می‌توانید چیز بیشتری داشته‌باشید و چیز بیشتری انجام بدهید؛ چون همیشه می‌توانید چیز بیشتری یاد بگیرید.
واقعیت فعلی این‌است که اکثر ما درطول زندگی‌مان، هفت تغییر کامل را در حرفه یا کسب‌و‌کارمان پشت‌سر می‌گذاریم و میانگین طول هر کدام حدود پنج‌سال است. معنی‌اش این‌است که شما یا در همین مدت کوتاه«به مال و منال می‌رسید» یا اصلا نمی‌رسید.

چرخه محصولات هم عوض شده‌است: قبلا مراحل شروع- رشد- جاافتادن- اشباع- نزول، بیست سال طول می‌کشید. حالا محصول یا کسب‌و کار شما می‌تواند در پنج‌سال یا کمتر، مثل دایناسورها منقرض و برافتاده شود!
اگر می‌خواستید یک تنیس باز حرفه ای یا یک هنرمند جهانی بشوید، چه می‌کردید؟ آیا مهارت ها را یاد نمی‌گرفتید و بعد تمرین نمی‌کردید؟ به نحوه‌ی مشابه، می‌توانید بازی کسب‌وکار را یاد بگیرید و در آن برنده شوید! موفقیت یک مهارت آموختنی است. به همین دلیل است که گذشته با آینده یکسان نیست.

اصل شماره 2 ثروت سریع: ارزشی عظیم ارائه کنید.
«پول» چه از آن خوش‌مان بیاید و چه نیاید، بخش بزرگی از زندگی ماست. اصلا پول چیست؟
پول نمادی مناسبی است که ارزش کالاها و خدماتی که بین مردم ردوبدل می‌شود را نشان می‌دهد و اندازه می‌گیرد.
خیلی از افراد نظرات خوب و نیت‌های خوب دارند و حتی کالاها یا خدمات خوبی تولید می‌کنند، اما یا ارزش آن‌ها در بازار امروز زیاد با ارزش محسوب نمی‌شود یا آن را به اندازه کافی ارائه نمی‌کنند.

قانون درآمد: پولی که می‌گیرید نسبت مستقیم با ارزشی دارد که از نظر بازار ارائه می‌کنید.
چهار عامل درآمد هست که تقریبا تا جزیی‌ترین مقدار تعیین می‌کند که چقدر پول کسب خواهید کرد:
تقاضا + عرضه + کیفیت + کمیت = $$$
1.تقاضا برای «ارزش» شما به این معناست که بازار چقدر آن را می‌خواهد. برای ایجاد ثروت سریع باید کالا یا خدماتی عرضه کنید که بازارش داغ بوده و زیاد خواهان داشته باشد.

2.عرضه «ارزش» شما نشان می‌دهد که بازار از قبل چقدر از کالا یا خدمات شما دارد و چقدر از آن فورا موجود است.
چرا دریافتی یک جراح مغز در یک روز مساوی دریافتی یک متصدی پمپ‌بنزین در کل یک‌سال است؟ چون او یک مهارت کمیاب و تخصصی دارد که در موقع نیاز، حیاتی است.راحت بگویم، میلیون‌ها نفر هستند که می‌توانند بنزین بزنند و پول بنزین را بگیرند، اما عده کمی هستند که می‌توانند مغز را درمان کنند. وقتی عرضه محدود باشد، ارزش بالا می‌رود. برای افزایش ارزش‌تان در کسب و‌کار، بایست چیزی ارائه کنید که عده کمی دارند یا کاری را طوری انجام دهید که کس دیگری انجام نمی‌دهد.

3.کیفیت «ارزش»‌تان یعنی کالاو خدمات‌تان چقدر خوب است و همچنین مساله مهم دیگر اینکه شما چقدر در کسب‌و کارتان خوب هستید. هرچه کیفیت به نسبت قیمت بالاتر باشد، ارزش بالاتر است.
آیا کیفیت بر درآمدتان تاثیر دارد؟ معلوم است که دارد. آیا اگر کسب و کار به شما کالای نامرغوب یا خدمات مزخرف ارائه کند، به سراغش بر می‌گردید؟نه هیچ کس دیگری هم این کار را نمی‌کند!
شما چقدر در کسب‌وکارتان خوب هستید؟ اگر می‌خواهید بهترین درآمد را داشته‌باشید، بهترین باشید! به آموختن ادامه دهید. کسب‌و کار یاد بگیرید، زمینه تخصصی خودتان را یاد بگیرید و اصول ثروت سریع را یاد بگیرید. این‌ها را طوری یاد بگیرید که انگار زندگی اقتصادی‌تان واقعا به آن‌ها وابسته است.

4.کمیت «ارزش»تان این‌است که چقدر از کالا یا خدمات تان ارائه می‌کنید.
در هر کسب‌و‌کاری که باشید، باید بخشی از درآمدتان از فروش کالا به‌دست بیاید. یک کالا توانایی شما برای ارائه در کمیت انبوه را افزایش می‌دهد. وقتی کالایی برای فروش دارید، هیچ محدودیتی ندارد که چقدر می‌توانید تولید و ارائه کنید و درنتیجه درآمدتان سقفی ندارد.

مثلا کسی که کارش ماساژ درمانی است درآمدش قطعا سقف دارد. قبول کنید یک ماساژور طی یک روز نمی‌تواند بیشتر از تعدادمشخص ماساژ بدهد، یک وکیل و یک مشاور هم همینطور. پس برای‌ این‌که سقف درآمدتان را بشکنید یک کالا عرضه کنید. بهترین حالش این‌است که کالایی باشد که ضمیمه یا مکمل خدمات‌تان بشود. چیزی که با کسب‌وکار فعلی‌تان همراستا باشد و به درد مشتری فعلی‌تان بخورد. می‌توانید کالاهای خودتان را ارئه کنید یا حتی کالاهای دیگران  را که مورد تایید و توصیه‌تان است ارائه کنید. مثلا همان ماساژور می‌تواند کالاهایی ارائه کند که به درد سلامتی و تندرستی بدن بخورد، مثل مکمل‌های غذایی، چرب‌کننده‌های پوست، کتاب‌های مربوط به ماساژ و یوگا و نوارهای آرامش‌بخش.

تقاضا، عرضه، کیفیت و کمیت، پایه های ارزش هستند و اراده ارزش عظیم، یک جزء ضروری از سیستم ثروت سریع است. در واقع  تقاضا و عرضه، تاثیر فوق‌العاده‌ای بر اصل بعدی ثروت سریع دارد.

اصل شماره3 ثروت سریع: کسب‌و کار درست را در زمان درست انتخاب کنید
 چطور بازار را بسنجید و بدانید کی وارد شوید و کی خاج شوید!
اصل شماره 4 ثروت سریع: سیستم به وجود بیاورید
یک سیستم کسب‌وکار روند تکرارپذیری است که سود ایجاد می‌کند.
اصل شماره 5 ثروت سریع: تکثیر کنید
با شیوه «قالب شیرینی‌پزی» ثروت ایجاد کنید.
اصل شماره 6 ثروت سریع: از اهرم استفاده کنید
چطور می‌توانم در زمانی که خواب هستم، کالاها یا خدماتم را در اختیار مردم بگذارم؟
اصل شماره 7 ثروت سریع: نقد کردن
هیچ‌وقت با اداره یک کسب‌وکار به اندازه فروش یک کسب‌وکار پول در نخواهید آورد!
اصل شماره 8 ثروت سریع:همین حالا انجامش بدهید!
بهترین توصیه درباره پول، فقط دوکلمه است: فراهمش کنید!