روزانه های مدیریت!

ممکن است شما از شکست خوردن نا امید و مایوس شوید ولی اگر امتحان نکنید، فنا خواهید

روزانه های مدیریت!

ممکن است شما از شکست خوردن نا امید و مایوس شوید ولی اگر امتحان نکنید، فنا خواهید

زندگی زیباست...

در زندگی لحظاتی هست که آن قدر دلت برای کسی تنگ می شود که آرزوهایت تنها با در آغوش گرفتن او برآورده می گردد.
زمانی که دری از شادی به رویت بسته می شود، در دیگری گشوده میگردد، ولی ما همچنان به در بسته مینگریم و به دری که گشوده شده است، نگاه نمیکنیم!
به ظاهر اعتماد نکن!
چون بیشتر وقت ها دروغین است.
به دارائی ها دل نبند! زیرا ناپدید می شوند.
در جست و جوی کسی باش که با تو بخندد، زیرا خنده می تواند یک روز پر اندوه را به روزی شادمانه دگرگون کند.
آنچه آرزوی توست، درباره اش خیال پردازی کن.
هرجا که آرزو داری برو و هرچه را که آرزو داری جست و جو کن.
زیرا زندگی همان گونه است که تو به آن شکل می دهی.

خوش شانس ها الزاماً صاحب بهترین ها نیستند، آنها فقط بهترین هائی را که سر راهشان می بینند جست و جو می کنند .
زیبا ترین آینده بستگی به آن دارد که بدی های گذشته را فراموش کنیم.
 اگر بر خطاهای گذشته که تو را آزار می دهند چیره نگردی، هرگز از زندگی گذشته ات رهائی نخواهی یافت تا شیرینی اکنون و آینده را تجربه کنی.

با تمامی وجودت زندگی کن و همیشه به رغم دشواری ها لبخند بزن.
به آنان که روی تو حساب می کنند...
به کسانی که در زندگی تو مهم هستند...
به  کسانی که در زمان نیاز، بر لب های تو لبخند می آورند...
به کسانی که در زمان نومیدی به تو دلگرمی می دهند...
به دوستانت...
به کسانی که سر راهت قرار گرفته اند...
به کسانی که به دلگرم شدن به تو نیاز دارند...
برای کسانی که به همنشینی تو نیاز دارند...

هرگز سخنان مهرآمیزت را از کسانی که به دلگرمی نیاز دارند، دریغ نکن!
بگذار این واژه ها چون خورشید گرمی بخش، آسمان زندگی شان را روشن کند .
زندگی تنها نفس کشیدن نیست.
زندگی راستین زمانی است که نفس انسان می گیرد.
زندگی زیباست...
به ویژه با دوستی چون تو...
باشد که زندگانی ات از شادی سرشار شود...

نکته

یه پسربچه کلاس اولی به معلمش میگه : خانوم معلم من باید برم کلاس سوم معلمش با تعجب میپرسه برای چی ؟ اونم میگه : آخه خواهر من کلاس سومه اما من از اون بیشتر میدونم و باهوش ترم توی زنگ تفریح معلمه به مدیر مدرسه موضوع رو میگه اونم خوشش میاد میگه بچه رو بیار تو دفتر من چند تا تست ازش بگیریم ببینیم چی میگه معلمه زنگ بعد پسره رو میبره تو دفتر بعد خانوم مدیره شروع میکنه به سوال کردن خوب پسرم بگو ببینم سه سه تا چند تا میشه اونم میگه نه تا دوباره میپرسه نه هشت تا چند تا میشه اونم میگه هفتادو دو تا همینجوری سوال میکنه و پسره همه رو جواب میده دیگه کف میکنه به معلمش میگه به نظر من این میتونه بره کلاس سوم.
خانوم معلم هم میگه بزار حالا چند تا من سوال کنم
میگه پسرم اون چیه که گاو چهار تا داره اما من دو تا دارم؟
مدیره ابروهاشو بالا میندازه که پسره جواب میده : پا
دوباره خانوم معلمه میپرسه: پسرم اون چیه که تو توی شلوارت داری اما من تو شلوارم ندارم
مدیره دهنش از تعجب باز میشه که پسره جواب میده : جیب
دوباره خانوم معلمه سوال میکنه: اون چه کاریه که مردها ایستاده انجام میدن اما زن ها نشسته و سگ ها روی سه پا
تا مدیره بیاد حرف بیاره وسط پسره جواب میده : دست دادن
باز معلمه سوال میکنه : بگو ببینم اون چیه که وفتی میره تو سفت و قرمزه اما وفتی میاد بیرون شل و چسبناک
مدیره با دهان باز از جاش بلند میشه که بگه این چه سوالیه که پسره میگه: آدامس بادکنکی
دیگه مدیره طاقت نمیاره میگه بسه دیگه این بچه رو بزارید کلاس پنجم من خودم همه سوالهای شمارو غلط جواب دادم

تخم مرغ egg

When the egg breaks by an external power, a life ends
وقتی تخم مرغ به وسیله یک نیرو از خارج می­شکند، یک زندگی به پایان می­رسد.

When the egg breaks by an internal power, a life begins
وقتی تخم مرغ به وسیله یک نیروئی از داخل می­شکند، یک زندگی آغاز می­شود.

Great changes always begin with that internal power
تغییرات بزرگ همیشه از داخل انسان آغاز می شود!!!!