روزانه های مدیریت!

ممکن است شما از شکست خوردن نا امید و مایوس شوید ولی اگر امتحان نکنید، فنا خواهید

روزانه های مدیریت!

ممکن است شما از شکست خوردن نا امید و مایوس شوید ولی اگر امتحان نکنید، فنا خواهید

شنا با کوسه‌ها - بدون آن‌‌که زنده بلعیده شوید


شنا با کوسه‌ها - بدون آن‌‌که زنده بلعیده شوید
آخرین کلام در: بازاریابی، معامله، مذاکره، ایجاد انگیزه و مدیریت

نویسنده: هاروی مک‌کی - مترجم: محمدرضا آل‌یاسین

اشاره:
فردی زمانی گفت: مردم به سه گروه تقسیم می‌شوند. آن هایی که موجب می‌شوند تغییر اتفاق بیفتد. آن‌هایی که به تماشای تغییرات می‌نشینند و آن هایی که حتی نمی دانند تغییراتی در‌حال رخ دادن است. هاروی مک‌کی از جمله افرادی است که واقعا می‌داند چگونه تغییر ایجاد کند. هر فردی که در امور تجاری دست دارد از خواندن این کتاب بهره می‌برد.

شما همیشه اخبار خوب را دریافت می‌کنید؛ مهم آن‌است که اخبار بد چقدر سریع به دست‌تان می‌رسد
یک مدیر توانا اولین کسی است که در سطح شرکت از اخبار خوب با خبر می‌شود. اما مدیر برجسته و ممتاز نخست از اخبار بد مطلع می‌گردد. تردیدی نیست که هیچ‌کس نمی‌خواهد برای مدیرش حامل اخبار بد باشد. زیرا او نخستین فردی خواهد بود که باید با صدای بلند، لحن کلام خشن و طعنه آمیز و ژست‌های خشم‌آلود مدیرش روبه‌رو شود. بنابراین اگر صاحب منصب هستید بکوشید هنگام شنیدن اخبار بد خونسردی‌تان را حفظ کرده و بر اعصابتان مسلط باشید تا کادر و افراد جرات انتقال اخبار بد را به شما داشته باشند. آنان باید به این باور برسند که شما با بلندنظری به حل و فصل مسایل پرداخته و در مقابل  دشواری ها خم به ابرو نمی‌آورید. درغیر این صورت به خاطر کتمان و لاپوشانی نقاط ضعف، کم داشته ها و نارسایی‌ها وخیم‌تر شده و به نقطه بحرانی می‌رسد، و کارمندتان سعی می‌کند پیش از مطلع شدن‌ شما آن مساله را حل‌و فصل کرده و برای حفظ اعتبارش آن مساله را از شما مخفی نگه دارد.

مالکیت یک درصد از هرچیز از مدیریت صد‌در‌صد آن چیز ارزش بیشتری دارد
یکی از خصوصیات بارز مدیران شرکت‌های بزرگ آن‌است که دوست دارند در کارشان مستقل باشند، کسی از کارشان سردرنیاورد، پرسشی را مطرح نکند و به آنان نگوید چه کنند. برای مدیر یک شرکت هیچ‌چیز سخت‌تر و گزنده‌تر از آن نیست که بر سازمان تحت تصدی‌اش کنترل نداشته باشد و با آداب و اصولی که دیگران وضع می‌کنند مدیریت کند.
ولیکن بایستی بدانید که در هر کسب‌و‌کار بازار چنان تغییر کرده که بسیاری از تولیدات و خدماتی که چند سال پیش به طرزی موفقیت‌آمیز مطابق سلیقه مصرف‌کننده بود و نیاز او را بر‌می‌آورد امروزه به کار نمی‌آید. از سوی دیگر هیچ مدیری صرفه‌نظر از میزان استعداد و ابتکارش هرگز نمی‌تواند در تمام زمینه‌های حرفه‌اش به مرحله تسلط برسد و به تنهایی آن ها را اداره کند.
او باید ضمن کسب مهارت‌های تازه افرادی را به همکاری بطلبد که زیروبم کار را می‌شناسند و قادرند با تجهیزات مدرن و پیشرفته و بازارکاری که مدام درحال تغییر است هماهنگ شوند.حتی نیرومندترین مدیران هرگز تمام قدرت را در دست نمی‌گیرند و تمام اختیارات را در خود متمرکز نمی‌کنند.

جمع آوری اطلاعات دربارة مشتری
شناسایی مشتری از اهمیت خاصی برخوردار است. احتمالا شما نیز مسایلی را که در اثر عدم شناخت مشتری به‌وجود می‌آید را تجربه کرده‌اید. شما با علم و آگاهی درست درباره مشتریانتان قادرید قلمرو فروش، مدیریت، مذاکره و رقابت را به‌طور کامل تحت سیطره و نفوذتان درآورید. تنها کافی‌است اطلاعات و آمار مشتریان احتمالی‌تان را که قصد دارید به خرید کالای خود ترغیب‌شان کنید جمع‌آوری کنید. شاید فکر کنید که جمع‌آوری این اطلاعات کار کمی دشواری‌ است ولیکن این کار از آنچه تصور می‌شود آسانتر است. مشتریان مشتاقانه اطلاعات و اهداف شان را با شما در میان می‌نهند.
پرسشنامه شرح حال مشتریان تنها برای فروشنده یا بازاریاب مفید و ارزشمند نیستو این کسان نیز مانند سایر افراد ممکن است روزی کارشان را ترک کنند. طراحی و کاربرد این پرسشنامه به‌گونه‌ای است که با استعفای کارکنان، اطلاعات و آمار مشتریان به خارج از شرکت راه پیدا نمی‌کند. بعلاوه فروشندگان جایگزین می‌توانند در مدتی کوتاه با مرور این پرسشنامه با مشتریان آشنا شده و سررشته کار را به دست آورند.

آگاهی از خصوصیات مشتریانتان به اندازه آگاهی از خصوصیات کالایتان اهمیت دارد
شناخت مشتری یعنی‌اینکه بدانید مشتری واقعا چه خواسته‌ای دارد. او طبعا به‌جز دریافت کالای شما، خواسته های دیگری نیز دارد. چیزهایی نظیر احترام، تایید، توجه، قابل اعتماد بودن، سرویس‌دهی سریع، دوستی، احساس عظمت و ابهت، کمک و مساعدت و سایر چیزهایی که ما به عنوان انسان بیش‌از سرمایه، تجارت و بازاریابی به آن اهمیت می‌دهیم.

 رقبایتان را بشناسید
آگاهی از اوضاع و شرایط رقبا به اندازه آگاهی از موقعیت مشتری اهمیت داشته و در رئنق کسب‌و‌کارتان نقش عمده و موثر به عهده دارد. بازاریابی و رقابت هم مانند سایر موارد نسبت به گذشته تغییر کرده‌است. در این رقابت کارفرمایان شرکت ها چشمان شان را به شرکت‌های پیشرو می‌دوزند و به محض مشاهدة پیشرفتی از سوی آنان استانداردهای‌شان را ترقی می‌دهند تا از قافله عقب نیفتند.
رقابت با همکاران لازمه زندگی حرفه‌ای است. مگر این که شما محصول منحصربه‌فردی داشته باشید. وقتی به‌منظور سبقت از رقبایتان با مشتری احتمالی به گفتگو می‌نشینید باید از اوضاع و شرایط شرکت رقیب آگاهی کامل داشته باشید، به برتری‌های شرکت خودتان تاکید کنید و برای چه ها، چطورها و چراهای احتمالی جواب صریحی داشته باشید.

تحت‌تاثیر نام و آوازه رقبایتان عقب‌نشینی نکنید
ون چازوتیز، کارشناس مشهور استراتژی نظامی می‌گوید فرماندهان بی‌لیاقت به خاطر برآورد بیش‌از حد قدرت دشمن، ابتکار عمل‌شان را از‌دست می‌دهند. شرکت های آی.بی.ام و جنرال موتور به رغم کاستی‌های اساسی‌شان سال‌ها ارباب و حکمران بلامنازع صنعت بودند. شرکت هایی که برای تصاحب سهم بیشتری از بازار با آن ها رقابت می‌کردند درواقع رقیب‌شان نبودند، بردگانی بودند که تنها از پس‌مانده غذای ارباب‌شان ارتزاق می‌کردند.

درآمد شما با ارزشی که به خود می‌نهید نسبت مستقیم دارد
شگفتی‌آور است که بعضی افراد در برابر موفقیت از خود مقاومت نشان می‌دهند. این کسان می‌توانند در حرفه‌شان موفق باشند. اما خود را دست کم گرفته و از کنار فرصت‌های گوناگونی که سر راه‌شان قرار می‌گیرد بی‌تفاوت می‌گذرند. غافل از این که خودشان مولد این وضعیت ناگوار هستند. براین اساس مادامی که دچار کم خودبینی باشید و خود را زبون و حقیر بپندارید در پیله اندیشه‌هایی که به دور خود تنیده اید باقی‌مانده و رکود شدیدی را بر زندگی خود حاکم خواهید کرد. جهان لبریز از نعمت و ثروت و فراوانی است و شما برحسب انتضارتان از این خوان گسترده بهره می‌برید.

ارزش واقعی یک کالا در روند فروش آن تاثیر ندارد. مهم ارزشی است که افراد برای آن درنظر می‌گیرند.
وقتی خود را سر و پا مشتاق و طالب نشان می دهید و امتیازهای غیر واقع بینانه ای برای یک طرح یا کالا درنظر می‌گیرید، مشتری دچار تردید شده، پس می‌زند و از معامله منصرف می‌شود.
بین بازاریابی و فروشندگی فرق است. تعریف من از بازاریاب کسی نیست که مشتری را به خرید کالا ترغیب کند. هرکسی با سرهم کردن چند عبارت دربارة قیمت و زمان تحویل کالا می‌تواند نظر مشتری را جلب کرده و سفارش دریافت کند. بازاریاب موفق کسی است که یک مشتری را که سال ها با فردی دیگر کار می‌کرده به اردوگاه خود جذب کرده، از او سفارش بگیرد، او را به مشتری وفادار تبدیل کند و سفارش‌های بعدی را نیز پی‌در پی دریافت کند.

ثروت سریع

سیستم ثروت ‌سریع برای کسانی است که از قبل صاحب کسب‌و‌کاری هستند، برای کسانی که می‌خواهند صاحب کسب‌و کاری بشوند و برای کسانی است که درحال حاضر شغلی دارند، اما به دنبال این امنیت هستند که «بدانند» اگر کارشان را ترک کنند یا کارشان آن‌ها را ترک کند، می‌توانند در زندگی بر روی پای خودشان موفق باشند! برای هرکسی است که از تقلا برای پول خسته شده و می‌خواهند یک‌بار برای همیشه به آزادی مالی برسند.

اصل قدرتمند

بایست خودتان را در جای مناسب برای ثروت قرار بدهید.
کلید کار، در جای مناسب قرارگرفتن است. بایست خودتان را در جای مناسب برای ثروت قرار بدهید. خیال‌پردازی درباره اینکه با استخدام‌ شدن در یک شغل، یک میلیون‌دلار به‌دست بیاورید، مثل این‌است که سعی کنید از وسط صحرا، اقیانوس را ببینید.
اگر شما یکی از آن معدود افرادی هستید که پول شان را جمع می‌کنند و در بانک می‌گذارند تا سود به آن تعلق بگیرد، خوب‌است؛ اما به اندازه کافی خوب نیست! نرخ بهره فعلی در پایین‌ترین سطح است. بنابراین داشتن کسب‌و‌کار خودتان به عنوان آخرین دژی باقی می‌ماند که ایجاد ثروت، به‌خصوص به سرعت، هنوز در آن ممکن است. من هم مثل خیلی افراد دیگر، هرچیزی را برای رسیدن به  موفقیت امتحان کرده‌ام. درواقع من صاحب 17 کسب‌وکار مختلف بوده ام.
مسیر شغلی کسب‌و کارهای اولیه من فاجعه بود. پولی که از دست‌دادم بیشتر از پولی بود که به‌دست‌آوردم. اما به یک چیز همیشه اعتقاد داشتم، این‌که موفقیت یک مهارت آموختنی است.

موفقیت یک مهارت آموختنی است
هر کتابی را می‌خواندم، هر برنامه صوتی‌ای را گوش می‌دادم و به هر سمینار موفقیتی که پیدا می‌کردم می‌رفتم. همانطور که انتظار می‌رفت، شرایط شروع به عوض‌شدن کرد.در پول درآوردن وارد شدم. ولی همچنان هزینه‌ها زیاد بود باید انتخاب می‌کردم: خیلی بیشتر دربیاورم یا با خیلی کمتر زندگی کنم. اینجا بود که تصمیم گرفتم یک میلیونر بشوم.
یک آشنای مولتی میلیونرم مرتب به من می‌گفت « اگر کسی دارد بهتر از تو نتیجه می‌گیرد، به خاطر این‌است که چیزی بلد است که تو بلد نیستی.» تصمیم به یادگیری هرچه بیشتر گرفتم و شش‌ماه بعد را وقف تحلیل ترفند‌ها و روش‌های بزرگترین کارآفرین های دنیا کردم، کسانی که به موفقیت‌های بزرگ و به موفقیت های سریع می‌رسیدند. ده قدم حیاتی را مشخص کردم که تقریبا در تمام کسب‌و کارهایی که به‌سرعت موفق شده بودند، آن ها را مشترک داشتند. اسم این سیستم را «ثروت سریع» گذاشتم و آن را امتحان کردم. نتیجه کار حیرت‌انگیز بود.
سیستم ثروت‌ سریع برای من یک معجزه مالی ایجاد کرد و می‌تواند برای شما هم ایجاد کند.

اصل شماره 1 ثروت سریع: یک ذهنیت ثروت سریع ایجاد کنید
برای داشتن یک ذهنیت ثروت‌ سریع باید به این دو گفته اعتقاد داشته باشید: 1. به سرعت پولدار شدن ممکن است.  2. به سرعت پولدار شدن برای شما ممکن است.
در مورد «سریع پول درآوردن» بدبینی زیادی وجود دارد. قبلا جامعه به کسانی که می‌خواستند سریع ثروتی ایجاد کنند، لقب «خیال‌پرداز»، «حریص» یا «کلاهبردار» می‌داد. اما چندین هزار نفر، از جمله خود من، به سرعت و به‌طریق قانونی پولدار شده‌اند. واقعیت این‌است که همین حالا بهترین زمان در طول تاریخ است که در کسب‌و‌کار خودتان ثروت ایجاد کنید. امروز دارایی‌های بیشتر و بیشتری دارد با سرعت برق و به روش‌های کاملا منطقی به وجود می‌آید.
دنیا دارد به سرعت تغییر می‌کند، تکنولوژی، بازار، سلیقه مردم همه دارد به سرعت تغییر می‌کند. تغییر فرصت ایجاد می‌کند! تغییر سریع فرصت سریع ایجاد می‌کند.

همیشه می‌توانید چیز بیشتری داشته‌باشید و چیز بیشتری انجام بدهید؛ چون همیشه می‌توانید چیز بیشتری یاد بگیرید.
واقعیت فعلی این‌است که اکثر ما درطول زندگی‌مان، هفت تغییر کامل را در حرفه یا کسب‌و‌کارمان پشت‌سر می‌گذاریم و میانگین طول هر کدام حدود پنج‌سال است. معنی‌اش این‌است که شما یا در همین مدت کوتاه«به مال و منال می‌رسید» یا اصلا نمی‌رسید.

چرخه محصولات هم عوض شده‌است: قبلا مراحل شروع- رشد- جاافتادن- اشباع- نزول، بیست سال طول می‌کشید. حالا محصول یا کسب‌و کار شما می‌تواند در پنج‌سال یا کمتر، مثل دایناسورها منقرض و برافتاده شود!
اگر می‌خواستید یک تنیس باز حرفه ای یا یک هنرمند جهانی بشوید، چه می‌کردید؟ آیا مهارت ها را یاد نمی‌گرفتید و بعد تمرین نمی‌کردید؟ به نحوه‌ی مشابه، می‌توانید بازی کسب‌وکار را یاد بگیرید و در آن برنده شوید! موفقیت یک مهارت آموختنی است. به همین دلیل است که گذشته با آینده یکسان نیست.

اصل شماره 2 ثروت سریع: ارزشی عظیم ارائه کنید.
«پول» چه از آن خوش‌مان بیاید و چه نیاید، بخش بزرگی از زندگی ماست. اصلا پول چیست؟
پول نمادی مناسبی است که ارزش کالاها و خدماتی که بین مردم ردوبدل می‌شود را نشان می‌دهد و اندازه می‌گیرد.
خیلی از افراد نظرات خوب و نیت‌های خوب دارند و حتی کالاها یا خدمات خوبی تولید می‌کنند، اما یا ارزش آن‌ها در بازار امروز زیاد با ارزش محسوب نمی‌شود یا آن را به اندازه کافی ارائه نمی‌کنند.

قانون درآمد: پولی که می‌گیرید نسبت مستقیم با ارزشی دارد که از نظر بازار ارائه می‌کنید.
چهار عامل درآمد هست که تقریبا تا جزیی‌ترین مقدار تعیین می‌کند که چقدر پول کسب خواهید کرد:
تقاضا + عرضه + کیفیت + کمیت = $$$
1.تقاضا برای «ارزش» شما به این معناست که بازار چقدر آن را می‌خواهد. برای ایجاد ثروت سریع باید کالا یا خدماتی عرضه کنید که بازارش داغ بوده و زیاد خواهان داشته باشد.

2.عرضه «ارزش» شما نشان می‌دهد که بازار از قبل چقدر از کالا یا خدمات شما دارد و چقدر از آن فورا موجود است.
چرا دریافتی یک جراح مغز در یک روز مساوی دریافتی یک متصدی پمپ‌بنزین در کل یک‌سال است؟ چون او یک مهارت کمیاب و تخصصی دارد که در موقع نیاز، حیاتی است.راحت بگویم، میلیون‌ها نفر هستند که می‌توانند بنزین بزنند و پول بنزین را بگیرند، اما عده کمی هستند که می‌توانند مغز را درمان کنند. وقتی عرضه محدود باشد، ارزش بالا می‌رود. برای افزایش ارزش‌تان در کسب و‌کار، بایست چیزی ارائه کنید که عده کمی دارند یا کاری را طوری انجام دهید که کس دیگری انجام نمی‌دهد.

3.کیفیت «ارزش»‌تان یعنی کالاو خدمات‌تان چقدر خوب است و همچنین مساله مهم دیگر اینکه شما چقدر در کسب‌و کارتان خوب هستید. هرچه کیفیت به نسبت قیمت بالاتر باشد، ارزش بالاتر است.
آیا کیفیت بر درآمدتان تاثیر دارد؟ معلوم است که دارد. آیا اگر کسب و کار به شما کالای نامرغوب یا خدمات مزخرف ارائه کند، به سراغش بر می‌گردید؟نه هیچ کس دیگری هم این کار را نمی‌کند!
شما چقدر در کسب‌وکارتان خوب هستید؟ اگر می‌خواهید بهترین درآمد را داشته‌باشید، بهترین باشید! به آموختن ادامه دهید. کسب‌و کار یاد بگیرید، زمینه تخصصی خودتان را یاد بگیرید و اصول ثروت سریع را یاد بگیرید. این‌ها را طوری یاد بگیرید که انگار زندگی اقتصادی‌تان واقعا به آن‌ها وابسته است.

4.کمیت «ارزش»تان این‌است که چقدر از کالا یا خدمات تان ارائه می‌کنید.
در هر کسب‌و‌کاری که باشید، باید بخشی از درآمدتان از فروش کالا به‌دست بیاید. یک کالا توانایی شما برای ارائه در کمیت انبوه را افزایش می‌دهد. وقتی کالایی برای فروش دارید، هیچ محدودیتی ندارد که چقدر می‌توانید تولید و ارائه کنید و درنتیجه درآمدتان سقفی ندارد.

مثلا کسی که کارش ماساژ درمانی است درآمدش قطعا سقف دارد. قبول کنید یک ماساژور طی یک روز نمی‌تواند بیشتر از تعدادمشخص ماساژ بدهد، یک وکیل و یک مشاور هم همینطور. پس برای‌ این‌که سقف درآمدتان را بشکنید یک کالا عرضه کنید. بهترین حالش این‌است که کالایی باشد که ضمیمه یا مکمل خدمات‌تان بشود. چیزی که با کسب‌وکار فعلی‌تان همراستا باشد و به درد مشتری فعلی‌تان بخورد. می‌توانید کالاهای خودتان را ارئه کنید یا حتی کالاهای دیگران  را که مورد تایید و توصیه‌تان است ارائه کنید. مثلا همان ماساژور می‌تواند کالاهایی ارائه کند که به درد سلامتی و تندرستی بدن بخورد، مثل مکمل‌های غذایی، چرب‌کننده‌های پوست، کتاب‌های مربوط به ماساژ و یوگا و نوارهای آرامش‌بخش.

تقاضا، عرضه، کیفیت و کمیت، پایه های ارزش هستند و اراده ارزش عظیم، یک جزء ضروری از سیستم ثروت سریع است. در واقع  تقاضا و عرضه، تاثیر فوق‌العاده‌ای بر اصل بعدی ثروت سریع دارد.

اصل شماره3 ثروت سریع: کسب‌و کار درست را در زمان درست انتخاب کنید
 چطور بازار را بسنجید و بدانید کی وارد شوید و کی خاج شوید!
اصل شماره 4 ثروت سریع: سیستم به وجود بیاورید
یک سیستم کسب‌وکار روند تکرارپذیری است که سود ایجاد می‌کند.
اصل شماره 5 ثروت سریع: تکثیر کنید
با شیوه «قالب شیرینی‌پزی» ثروت ایجاد کنید.
اصل شماره 6 ثروت سریع: از اهرم استفاده کنید
چطور می‌توانم در زمانی که خواب هستم، کالاها یا خدماتم را در اختیار مردم بگذارم؟
اصل شماره 7 ثروت سریع: نقد کردن
هیچ‌وقت با اداره یک کسب‌وکار به اندازه فروش یک کسب‌وکار پول در نخواهید آورد!
اصل شماره 8 ثروت سریع:همین حالا انجامش بدهید!
بهترین توصیه درباره پول، فقط دوکلمه است: فراهمش کنید!

10 برابر کردن درآمد در دوران رکود!

10 برابر کردن درآمد در دوران رکود!

با خواندن عنوان، شاید بلافاصله با خود بگویید که عنوان این مقاله صرفا تبلیغاتی و جذاب انتخاب شده تا شما را جذب کند. شاید بگویید چنین چیزی امکان‌پذیر نیست. در این شرایط که فروش هر روز کمتر می‌شود و هزینه‌ها بیشتر، 10 برابر کردن درآمد فقط رویاپردازی است. من هم با شما موافقم! شاید 10 برابر کردن فروش در این شرایط و برای کار شما غیرممکن باشد، البته شاید هم امکان‌پذیر باشد. در این مقاله می‌خواهم درباره دیدگاهی صحبت کنم که توسط مایکل گربر نویسنده کتاب پرفروش «افسانه کارآفرینی» حدود 2 سال پیش مطرح شد. او دیدگاه 10 هزار برابر را مطرح کرد. او می‌گوید: «زمانی می‌توانید به یک کارآفرین واقعی تبدیل شوید و ادعا کنید که کسب‌و‌کار دارید که هرکاری را با دیدگاه 10 هزار برابر انجام دهید.»

فرض کنید کار شما تعمیر اتومبیل است و درآمد کنونی شما 2 میلیون تومان در ماه است. از این لحظه تصمیم می‌گیرید از دیدگاه 10 هزار برابر استفاده کنید. اگر حجم کار شما 10 هزار برابر بیشتر می‌شد چه اتفاقی می‌افتاد؟ آیا می‌توانستید در روز به‌جای تعمیر 5 اتومبیل، 50000 اتومبیل تعمیر کنید؟! چنین کاری برای یک تعمیرکار امکان‌پذیر نیست. پس باید به‌فکر تغییراتی در کسب‌و‌کار خود باشید.

یک ایده آن است که تعمیرکارانی را بیابید که با قیمتی کمتر از شما، حاضرند کار را انجام دهند و شما از هر تعمیر سود ببرید. شاید به این نتیجه برسید که به 10 هزار تعمیرکار حرفه‌ای نیاز دارید، ولی چنین افرادی پیدا نمی‌شوند و خیلی از آنها حرفه‌ای نیستند. بنابرین شاید راه‌حل آن باشد که خودتان به آنها آموزش دهید. ولی آموزش 10 هزار نفر کار ساده‌ای نیست و شاید به سال‌ها وقت نیاز باشد. ناگهان به‌فکرتان می‌رسد که یک‌بار آموزش کاملی ارائه کنید و از آن آموزش فیلمبرداری شود و به تعمیرکاران دیگر عرضه شود. باخود فکر می‌کنید چگونه می‌توان مطمئن شد آن تعمیرکاران مطالب را به‌خوبی فرا گرفته‌اند. به‌فکر برگزاری آزمونی می‌افتید که مهارت آنها را بسنجید.

نکته دیگر آن است که تعمیرکاران باید برخورد خوبی داشته باشند و کاملا حرفه‌ای عمل کنند، آنها باید با مشتری دوست شوند و دلسوز باشند. امروزه مشتریان سراغ تعمیرکاران عبوس و بداخلاق نمی‌روند. بنابرین به این فکر می‌افتید که برای استخدام آن تعمیرکاران معیارهایی تعریف کنید و حتی سوالاتی طراحی کنید تا انتخاب افراد با دقت بیشتری انجام شود. چون خودتان فرصت ندارید با 10000 نفر مصاحبه کنید، جزوه‌ای تهیه می‌کنید که روش دقیق استخدام در آن توضیح داده شده است. شاید افرادی استخدام شوند ولی کار مشتری را خوب انجام ندهند و باعث شوند یک مشتری خوب برای همیشه شما را ترک کند. راه‌حل چیست؟ شاید بتوان سیستم نظرسنجی ساده‌ای طراحی کرد که مشتری پس از تعمیر شدن اتومبیلش آنرا پر کند. ولی باخود فکر می‌کنید: من خودم هیچگاه فرم‌های نظرسنجی را پر نمی‌کنم. پس مشتریان من هم شاید اینگونه باشند. پس باید راهی بیابید تا مشتریان را ترغیب کند، فرم را پر کنند. شاید شستشوی رایگان اتومبیل گزینه خوبی باشد، ولی با توجه به وقت لازم برای اینکار و هزینه آن اجرای این ایده عملی نباشد. شاید یک بسته دستمال‌کاغذی رایگان مخصوص اتومبیل، عملی‌تر باشد. و این داستان همینطور ادامه پیدا می‌کند...

دیدید چگونه با یک تغییر دیدگاه ساده 10 هزار برابر، ایده‌های جدیدی به ذهنتان می‌رسد؟ حال شاید هیچگاه نتوانید کسب‌و‌کارتان را 10 هزار برابر کنید. ولی می‌توانید همین کسب‌و‌کار کنونی خود را طوری طراحی کنید که قابلیت رشد 10 هزار برابر را داشته باشد. فرض کنید می‌خواهید ساختمان 10 هزار طبقه‌ای بسازید و اکنون پول کافی دراختیار ندارید و بعدها مایلید کار را ادامه دهید. بنابرین هم‌اکنون باید پی‌ریزی ساختمان را برای 10 هزار طبقه انجام دهید و نه برای یک طبقه.

مشکل بسیاری از کارآفرینان و مدیران هم دقیقا همین است. آنها کسب‌و‌کار خود را طوری طراحی نمی‌کنند که به‌راحتی قابل‌رشد باشد. بخش مهمی از وقت یک مدیر باید به سیستم‌سازی اختصاص داده شود و نه انجام خدمات و کارهای موردی و کم‌ارزش. البته شاید فکر کنیم ساخت جزوه استخدام تلف کردن وقت است. ما فقط می‌خواهیم یک‌نفر را استخدام کنیم و اگر تمامی کارها به‌طور شفاهی انجام شود وقت بسیار کمتری تلف خواهد شد. با اینکار پی‌ریزی ضعیفی انجام می‌دهیم که بعدها اضافه کردن طبقات را سخت‌تر خواهد کرد.

حال پس از آشنا شدن با ایده 10 هزار برابر، به‌ موضوع مقاله خودمان برگردیم. چگونه می‌توان درآمد را حداقل 10 برابر کرد؟ نکته مهم آن است که این رشد معمولا با تغییرات کوچک در فرایندهای کنونی حاصل نمی‌شود. بلکه باید تغییراتی پایه‌ای‌تر و ساختاری‌تر در کارمان ایجاد کنیم. فرض کنید در یک مجله تبلیغ می‌کنیم. حال می‌خواهیم فروش را 10 برابر کنیم. راه‌حل آن نیست که تبلیغ خود را کمی بهتر کنیم یا حتی در یک مجله دیگر هم تبلیغ کنیم. راه‌حل معمولا ایجاد تغییرات ساختاری‌تر و پایه‌ای‌تر است. در ادامه مقاله به 7 نکته مشخص می‌پردازیم که اجرای آنها می‌تواند درآمد ما را 10 برابر یا حتی بیشتر کند:

1. برای کارهای مهم و غیرفوری وقت اختصاص دهید
شاید اغراق نباشد بگویم هر روز با مدیرانی برخورد می‌کنم که به‌هیچ وجه وقت ندارند! آنها می‌دانند باید مشکلات اساسی کارشان را حل کنند. ولی وقت ندارند! آنها می‌دانند یکی کارکنانشان به مجموعه لطمه وارد می‌کند و حتی انگیزه دیگر کارکنان را هم از بین می‌برد. ولی وقت ندارند! اگر وقت داشتند یک فرد مناسب را استخدام می‌کردند. آنها در مجلات تبلیغ می‌کنند، ولی وقت ندارند! اگر وقت داشتند، یک طرح خوب و متن مناسب تهیه می‌کردند.

چطور ممکن است مدیر برای چنین کارهای مهمی وقت نداشته باشد؟ چون وقتش با کارهای بسیار پیش‌پا افتاده‌تر پر شده است. استفان کاوی نویسنده کتاب «هفت عادت مردان موثر» فعالیت‌ها را از نظر اهمیت و فوریت به چهار دسته تقسیم می‌کند. نکته مهم آن است که اغلب مدیران برای کارهای مهم و غیرفوری وقت اختصاص نمی‌دهند. 10 برابر شدن درآمد فقط زمانی امکان‌پذیر است که برای کارهای مهمی که هیچ فوریتی ندارند و شاید هیچگاه کسی از ما نخواهد آنها را انجام دهیم، وقت کافی بگذاریم. در مثال تعمیرکار اتومبیل، تمامی کارهایی که به ساخت سیستم مربوط است، مانند ساخت فیلم آموزشی تعمیر برای تعمیرکاران جدید، ساخت جزوه استخدام و ... جزو کارهای مهم و غیرفوری هستند که معمولا تمایل داریم تا حد ممکن آنها را به‌تعویق بیاندازیم.

یکی از کارهای مهم و فوری شاید طراحی وب‌سایتی حرفه‌ای برای توسعه کارمان باشد، حتی بسیاری از شرکت‌ها برای برگزاری جلسه با اعضای تیم و بررسی راهکارهای رشد کارشان، وقت اختصاص نمی‌دهند. کار دیگر می‌تواند بهبود توانایی‌های تیم فروش باشد.

رفتن برق شاید برای خیلی از شرکت‌ها فاجعه محسوب ‌شود، ولی گاهی می‌تواند نعمت بزرگی باشد! وقتی برق می‌رود دیگر نمی‌توانیم خودمان را با کامپیوتر و اینترنت سرگرم کنیم. درواقع نمی‌توانیم خودمان را با کارهای غیرمهم و فوری مشغول کنیم. دیگر بهانه‌ای نداریم. پس کاغذی برمی‌داریم و شروع به نوشتن کارهای مهم و برنامه‌ریزی می‌کنیم. ما حتی فکر کردن در محل کار را فراموش کرده‌ایم و وقتی برق‌ها قطع می‌شوند یادمان می‌آید که گزینه‌ مهمی به‌نام فکر کردن و گرفتن تصمیمات مهم وجود دارد.

از این خودفریبی دوری کنیم که اگر در تلاش و فعالیت هستیم، پس حتما درحال پیشروی هستیم. از وقت روزانه خود برای کارهای باارزش استفاده کنیم. معمولا فعالیت‌های کمی وجود دارند که شاید خیلی لذت‌بخش هم نباشند، ولی به‌طور مستقیم با میزان درآمد ما و رشد کارمان ارتباط دارند.

2. در افراد تیم خود تجدیدنظر کنید
مجموعه‌ای از کارمندان معمولی با توانایی‌های معمولی، کسب‌و‌کاری معمولی را شکل می‌دهند. برای داشتن کسب و کاری خارق‌العاده باید کارمندانی خارق‌العاده داشت. یک کارمند بسیار توانمند و باانگیزه شاید به‌اندازه مدیر و یا حتی بیش از او در توسعه کسب و کار تاثیر بگذارد. برای 10 برابر کردن فروش لازم است در تیم خود بازنگری کنیم. تیم باید از افرادی تشکیل شده باشد که بیش از حد معمول انگیزه دارند، خوش‌بین و مثبت هستند، عاشق یادگیری و پیشرفت هستند و مسئولیت تمام کارهای خود و حتی دیگران را به‌عهده می‌گیرند..

یکی از مشکلات بزرگ شرکت‌هایی که رشد نمی‌کنند کارکنانی بی‌انگیزه هستند که این حس را بلافاصله به مشتری نیز منتقل می‌کنند. اگر کارمندان نامناسبی دارید منتظر نمانید تا اتفاق خاصی پیش بیاید و آنها کارتان را ترک کنند. خودتان اقدام کنید. با این بهانه خود را فریب ندهید که هیچ فردی به‌عنوان جایگزین پیدا نخواهد شد و کارمان با مشکل مواجه خواهد شد. به استخدام به‌دید سرمایه‌گذاری نگاه کنید و نه تلف کردن وقت. جمله معروف بیل‌ گیتس را بیاد آورید که می‌گوید: « شاید برای خیلی از کارها وقت نداشته باشم، ولی برای استخدام افراد خارق‌العاده همیشه وقت دارم.»

جیم کالینز در کتابش «از خوب به عالی» توضیح می‌دهد که یکی از رازهای شرکت‌های جهشی آن است که در شرایطی که تحت فشار نیستند اقدام به استخدام افراد مناسب می‌کنند. نکته جالب دیگر آن است که اغلب شرکت‌های جهشی فرد را برای سِمتی خاص استخدام نمی‌کنند. آنها فردی را استخدام می‌کنند که یک فعالیت اصلی دارد و باید در چند ماه دریابد چگونه و در کدام قسمت‌ها می‌تواند باعث رشد شرکت شود. شاید فردی که به‌عنوان منشی استخدام شده پس از مدتی دریابد می‌تواند بخش پشتیبانی را متحول کند. پس به او فرصت داده می‌شود توانایی‌های خود را محک بزند.

وقتی مطمئن شدیم تمامی تیم از افراد بسیار خارق‌العاده و قدرتمندی تشکیل شده، باید راهکاری بیابیم که تیم همواره در حال یادگیری باشد. مثلا کتاب‌هایی تهیه کنیم و کارمندان در ساعت کار بخشی از آنرا مطالعه کنند و در جلسه‌ای خاص مطالب را برای همدیگر توضیح دهند.

اگر از کارمندان خود رضایت کامل نداریم احتمالا یا در استخدام مهارت کافی نداریم، یا در آموزش مداوم کارکنان کوتاهی می‌کنیم.

 

3. استراتژی خود را تغییر دهید
بسیاری از مدیران استراتژی مشخصی ندارند. بسیاری از آنان معنی واژه استراتژی را هم نمی‌دانند. اگر به لغت‌نامه مراجعه کنیم تعریف استراتژی چنین است: چیدن نیروهای خودی، به‌نحوی که نسبت به دشمن در شرایط برتری قرار بگیرند.  استراتژی واژه‌ای است که از جنگ آمده است. اگر خیلی ساده بگوییم داشتن استراتژی یعنی: داشتن روشی برای استفاده از منابع و امکانات موجود برای پیروزی بر رقیبان. در جنگ کسی نمی‌تواند ادعا کند بسیار قدرتمند است ولی چون سربازانش خسته بودند شکست خورد. درهرصورت نتیجه مهم است و نه دلایل و بهانه‌ها.

اگر استراتژی مناسبی نداشته باشیم شاید انرژی و منابع زیادی تلف کنیم و نتیجه مناسبی از تلاش‌هایمان دریافت نکنیم. فرض کنید محصولی داریم و آنرا در شهرمان که شهری بسیار کوچک است عرضه می‌کنیم. رقیبان بسیار زیادی داریم و شبانه‌روز تلاش می‌کنیم تا اثبات کنیم کار ما از رقیبان بسیار بهتر است. این عملیات فرسایشی ما را کاملا خسته و ناتوان کرده است. شاید با خود فکر می‌کنیم باید بیشتر تلاش کنم، یا به‌جای 8 ساعت کار باید 10 ساعت کار کنم و بالاخره موفق خواهم شد. شاید وقت و انرژی زیادی اختصاص دهید تا در بازاریابی که اشباع شده است محصول یا خدمتی را بفروشید.

ولی اگر استراتژی خود را عوض کنید شاید بتوانید با منابع و امکانات کم به موفقیت‌های بسیار بزرگ‌تری برسید. مثلا شهر دیگری را در اطراف خود بیابید که متقاضیان بسیار بیشتری دارد و رقیبان بسیار کمتری در آنجا حضور دارند. بنابرین استراتژی مناسب برای شما ورود سریع به بازاری جدید است که در آن مدعیان زیادی وجود ندارند. با تلاش بیشتر شاید نتوانید فروش خود را 10 برابر کنید، ولی با انتخاب استراتژی مناسب این‌کار شاید امکان‌پذیر باشد.

بنابرین دیدگاه استراتژیک داشته باشید. راز شرکت‌های موفق در پیدا کردن راهکارهای موردی نیست. بسیاری از دوستان می‌پرسند در کدام سایت‌ها تبلیغ کنیم تا بازخورد بهتری دریافت کنیم؟ یا چگونه در روز 100 هزار ایمیل بفرستیم؟ اگر استراتژی مشخصی نداشته باشیم، دانستن پاسخ این سوالات هیچ کمک پایداری به توسعه کارمان نخواهد کرد.

 

4. به‌دنبال مشتریان سخت و بزرگ باشید
آقایی به‌نام ارل نایتینگل جمله بسیار جالبی دارد که جای تامل دارد. او می‌گوید: شاید در اطراف شما مشتری وجود داشته باشد که اگر بتوانید او را بیابید و قانع کنید که از شما خرید کند، هر خریدش بیشتر از کل فروش ماهانه شما باشد. اگر یادتان باشد در ابتدای مقاله گفتم اگر می‌خواهیم فروش را 10 برابر کنیم، بهبودهای کوچک شاید نتواند ما را به چنین هدفی برساند.

فرض کنید کتابی نوشته‌اید و به یک شرکت پخش واگذار کرده‌اید و کتاب در فروشگاه‌های انقلاب و جاهای دیگر پخش شده است. یک کتاب نسبتا جذاب با تیراژ 3000 نسخه شاید در حدود 6 ماه تا یک سال در کتاب‌فروشی‌ها فروخته شود. حال می‌خواهیم فروش را 10 برابر کنیم. شاید ایده پخش بهتر کتاب در فروشگاه‌های بیشتر، ما را به این هدف نرساند. بنابرین یک راه‌حل یافتن مشتری خاصی است که قادر است چند هزار نسخه از کتاب را سفارش دهد. احتمالا باید سراغ شرکت‌ها و سازمان‌های بزرگ برویم. مذارکره با چنین مجموعه‌هایی کار آسانی نیست. ولی اگر بتوانیم پخش سنتی کتاب در فروشگاه‌ها را ادامه دهیم و 9 مشتری بیابیم که هرکدام برای سازمان‌شان 3000 نسخه سفارش دهند، فروش را ده برابر کرده‌ایم. بنابرین یکی از راه‌های 10 برابر کردن فروش آن است که بر مخاطبان جدیدی تمرکز کنیم که شاید تابه‌حال به فکر فروش به چنین افرادی نبوده‌ایم.

از سال 2008 به‌بعد کتاب‌های زیادی با موضوع بازاریابی به ثروتمندان منتشر شده است. دلیل‌ آن است که با بدتر شدن شرایط اقتصادی، فروش سخت‌تر شده است، ولی هنوز ثروتمندان زیادی وجود دارند که به‌راحتی قادرند خریدهای بزرگی انجام دهند. پس به‌دنبال مشتریان سخت و بزرگ باشید.

 

5. از رسانه‌های بیشتری به‌صورت همزمان استفاده کنید
فردی در آمریکا همایش‌های بازاریابی بزرگی برگزار می‌کند که مبلغ ثبت‌نام آن 10 هزار دلار است! او سالن 10 هزار نفره با پر می‌کند. یکی از رازهای کارش آن است که از حدود 40 رسانه مختلف بازاریابی برای تبلیغ همایش استفاده می‌کند. ما هم می‌توانیم از رسانه‌های همزمان بیشتری استفاده کنیم. افراد عادت‌ها و سلیقه‌های متفاوتی دارند.

عده‌ای از جوانان اهل کامپیوتر و اینترنت ترجیح می‌دهند تا حد ممکن خریدهای خود را از طریق اینترنت انجام دهند. بنابرین این افراد را در اینترنت می‌توانیم بیابیم و محصولات و خدمات خود را عرضه کنیم. عده دیگری وجود دارند که هر روز، روزنامه مطالعه می‌کنند و در عمرشان از اینترنت استفاده نکرده‌اند. بنابرین دسترسی به این افراد از طریق روزنامه امکان‌پذیر است.

تا اینجا درباره دو رسانه یعنی اینترنت و روزنامه صحبت کردیم. حال کاغذی بردارید و 38 رسانه دیگری که به ذهنتان می‌رسد را یادداشت کنید و از 40 رسانه برای انتقال پیام خود استفاده کنید. مجلات، رادیو، دیوار محل کارمان، کارت ویزیت، پاسخگوی خودکار تلفنی، نمایشگاه‌ها، همایش‌ها، بسته‌بندی محصولات، بیل‌بوردها، بنرهای تبلیغاتی، ایمیل، نرم‌افزارهای موبایل و ... همگی می‌توانند به‌عنوان رسانه بازاریای به‌کار روند.

 

6. از مشارکت انتفاعی استفاده کنید
با مشارکت انتفاعی می‌توانیم افرادی را بیابیم که هرکدام می‌توانند فروش‌های زیادی ایجاد کنند. بنا بر تعریف بخش انگلیسی ویکی‌پدیا: مشارکت انتفاعی یعنی همکاری دو یا چند نفر در یک فعالیت تجاری برای سهیم شدن در سود مشترک.

هزاران نفر مانند شما وجود دارند که با صرف زمان و هزینه زیاد توانسته‌اند مشتریانی را به‌دست آورند. شما می‌توانید از این فرصت استفاده کرده و با صاحبان کسب‌و‌کارهای دیگر، وارد معامله شوید.

صاحبان کسب‌و‌کار زیادی وجود دارند که با خوشحالی حاضر خواهند بود محصول شما را به مشتریان خودشان بفروشند و سود قابل‌توجهی به‌دست آورند.

بنابراین، مشارکت انتفاعی باعث می‌شود از زمان، هزینه و امکانات دیگران استفاده کرده و محصول‌تان را بفروشید و دیگران نیز از این معامله سود ببرند.
به‌عبارت دیگر، «مشارکت انتفاعی» رابطه تجاری غیررسمی است که  طی آن، دو طرف به ازای کسب سود حاضر می‌شوند امکانات تجاری خود را به اشتراک بگذارند.

مشارکت انتفاعی این امکان را برایتان فراهم می‌کند که کسب‌و‌کار خود را با حداقل سرمایه توسعه دهید. این نوع همکاری همچنین باعث می‌شود بدون تولید محصولات زیاد، یا حتی کارمندان زیاد کار خود را توسعه دهید.

«مشارکت انتفاعی» به‌معنای خرید بخشی از کسب‌وکار شما یا طرف مقابل یا دخالت در کارهای یکدیگر نیست. شریک انتفاعی به‌سادگی به شما در کسب درآمد بیشتر کمک می‌کند و شما سودی برای او درنظر می‌گیرید. شریک‌های شما می‌توانند رقیبان، ارائه‌کنندگان محصولات و خدمات مکمل یا کسب‌و‌کارهایی کاملاً نامرتبط با شغل شما باشند، درصورتی که نوع مشتریان هردو کسب‌و‌کار یکسان باشند.

مثلاً اگر یک دوره آموزشی عکاسی ساخته‌اید، می‌توانید از فروشندگان دوربین عکاسی بخواهید، آن‌را برای شما بفروشند.

یکی از عوامل مهم موفقیت یک شرکت ایرانی ارائه‌دهنده کارت اینترنت، آن بود که شروع به همکاری با سوپر‌مارکت‌ها و فروشگاه‌ها کرد و برای اولین بار، کارت‌های اینترنت این شرکت توسط سوپرمارکت‌ها ارائه شد. این مشارکت، باعث پیروزی بر تمامی رقیبان شد.

هنگام مذاکره برای مشارکت، همیشه به‌خاطر داشته باشید، مشارکت درصورتی پایدار خواهد ماند که هر دو طرف معامله برنده باشند. پس هنگام درنظر گرفتن سود برای شریک، سخاوت به خرج دهید و سعی کنید طرف مقابل نیز کاملاً راضی و خوشنود باشد.

اگر طرف مقابل اصرار دارد که به اندازه شما سود ببرد، با دقت کافی تمامی هزینه‌های خود را محاسبه کرده و از مبلغ نهایی محصول کم کنید تا مقدار سود، معقولانه و درست باشد. در محاسبه هزینه‌ها بسته‌بندی، ارسال، تخفیف‌های دوره‌ای، هزینه انبار و دیگر موارد را هم در نظر بگیرید.

 

7. تخصصی‌تر کار کنید
تخصصی کار کردن باعث رشد سریع‌تر کسب‌و‌کارتان خواهد شد. اگر دامنه فعالیت‌های خود را افزایش دهیم و وارد زمینه‌های نامرتبط با کار اصلی خودمان شویم، معمولا هزینه‌های جانبی افزایش می‌یابد. فرض کنید فروشگاهی دارید که سخت‌افزار کامپیوتر می‌فروشید. اگر بخواهید تخصصی کار کنید شاید تصمیم بگیرید بر فروش لپ‌تاپ متمرکز شوید و فروش تمامی لوازم نامربوط دیگر را کنار بگذارید. بنابرین لازمه تخصصی کار کردن، حذف برخی از محصولات و خدمات کم‌سود یا دردسرساز است تا بتوانیم بر محصولات و خدمات سودآور‌تر و بهتر متمرکز شویم. هرچه دامنه فعالیت‌های خود را محدودتر کنید، تیم شما می‌تواند خدمات بهتر و تخصصی‌تری ارائه دهد. در این تله نیافتید که همه چیز برای همگان باشید. شرایط رکود شاید بهترین فرصت است کار خود را محدودتر، تخصصی‌تر و عمیق‌تر سازیم. با جسارت تمام برخی از محصولات و خدمات را حذف کنیم و بر سودآورترین گزینه‌ها تمرکز کنیم.

به‌هرحال حقیقت آن است که شاید بتوانیم فروش را 10 برابر کنیم و شاید هم موفق به این‌کار نشویم. ولی داشتن دیدگاه 10 برابر ما را از تلاش‌های کم‌ارزش و بیهوده رها می‌سازد و ما را در مسیر رشد سریع‌تر قرار می‌دهد.

درهر صورت رکورد اقتصادی حقیقتی انکارناپذیر است و تمام جهان را فرا گرفته است. ما در این شرایط دو گزینه داریم: خود را در گروه بازنده‌ها ببینیم، ناامید شویم، فعالیت‌های ارزشمند را متوقف کنیم و مرتب از شرایط نامناسب گلایه و شکایت کنیم و سرانجام منتظر نابودی کسب و کارمان باشیم.
گزینه دوم آن است که بهانه‌گرفتن را برای خودمان ممنوع کنیم . به‌جای شِکوه و شکایت همواره این سوال را از خود بپرسیم: در شرایط کنونی چه‌کاری می‌توان انجام داد و چگونه می‌توان رشد کرد. سپس دست به‌کار شویم و هر کار ممکن برای بهتر شدن شرایط کسب و کارمان انجام دهیم. کار من ارائه مشاوره به شرکت‌ها است و به شرکت‌های زیادی می‌روم که با خوشبینی و کارهای حساب شده در همین شرایط کنونی در حال رشد و پیشرفت هستند و انگار خبر ندارند که جهان در شرایط رکود اقتصادی به‌سر می‌برد! امیدوارم شما گزینه دوم را انتخاب کنید.